- ایران سرافراز | اخبار | سیاست | ورزش | جامعه - https://iransarafraz.ir -

شهد «غدیر» در شعر آئینی/ هر دل که داشت مهر علی(ع) را فقیر نیست

هجدهم ذیحجه الحرام، یکی از چهار عید بزرگ مسلمانان و بلکه برترین اعیاد است؛ روزی که شاعران هم در پاسداشت آن، ابیات خود را به محضر حضرت امیرالمومنین(ع) تقدیم کرده‌اند.

امروز، عید الله الاکبر است؛ روزی که شاعران آئینی نیز در مقامش، سروده ها دارند تا همنوا با ملائکه آسمان، آن را به جشن بنشینند:

ای غدیر خم که هستی روز بیعت با امام
بر تو ای روز امامت، از همه امت سلام

از تو محکم شد شریعت؛ وز تو نعمت شد تمام
ما به یاد آن مبارک روز و آن زیبا پیام

آیت‌الله حسین وحید خراسانی یکی از بزرگانی است که در بخشی از شعر بلند خود، با بیان اوصاف و صفات حضرت امیرالمومنین(ع)، به واقعه غدیر خم هم اشاره می‌فرماید:

تو اول واردی در روز موعود
تو اول شاهدی در یوم مشهود
لوای احمد در دست تو باید
علمداری خدا را چون تو شاید

نه تنها پیش تو، پشت فلک، خم
که آدم تا مسیحا زیر پرچم
اگر بی تو نبودی ناقص آئین
نبود “الیوم اَکمَلتُ لکم دین”
تو چون هستی ولیّ عصمهُ الدّین
ندارد دین و آئین بی تو تضمین
به دوش مصطفی چون پا نهادی
قدم بر طاق “اَو اَدنی” نهادی
به جای دست حق، پا را تو بگذار

که این باشد یَدُ اللَّه را سزاوار
نباشد جز تو ثانی، مصطفی را
تویی در “اِنّّما” ثالث خدا را
چون خدا، نور خود را در تو می دید
تو را دید و برای خود پسندید

اکنون بخشی از شعر صابر خراسانی را در پاسداشت این عید خجسته به تماشا می نشینیم:

محراب چشم تو همه را سر به راه کرد
شد سر به راه، هر که به چشمت نگاه کرد
در سایه ات هر آنکه نشست؛ آفتاب شد
حاتم گدای تو شد؛ عالیجناب شد
دنیا به زیر سایه دستت پناه بُرد
هر کس که ماند زیر همین بارگاه، بُرد
دست کسی به پای مقامت نمی رسد
سیمرغ هم به قاف قیامت نمی رسد
هرجا حدیث حُسن تو تکرار می شود
دل بیشتر اسیر تو دلدار می شود
روزی هزار مرتبه شُکر خدا کند
هر کس به درد عشق گرفتار می شود
حجّی به سر نیامده، حجّی شروع شد
پیش از غروب، تازه زمان طلوع شد
گِرد علی به امر نبی جمع می شدند
پروانه وار مُحرم این شمع می شدند
دست نبی و دست علی تا که پا گرفت
یک خطبه روی دست همه خطبه ها گرفت
فریاد زد که می رسد آیا صدای من
یا گوش می دهید به امر خدای من
پوشیده نیست معنیِ “أکملتُ دینکم”
حُبّ علی ست، معنیِ “أکملت دینکم”
مردم به آن خدا که مرا آفریده است
دنیا به خود، شبیهِ علی را ندیده است
ایـن مرد بوده یار من و بی کسیِّ من
هـمراه و همنشین و همیشه وصیِّ من
آرامش من و دل آشفته من است
هر گفته علی به خدا گفته من است
هر دل که داشت مهر علی را فقیر نیست
غیر از علی کسی به دو عالَم امیر نیست

و این انتصاب الهی در شعر مرتضی امیری اسفندقه هم اینگونه روایت شده است:

صدای کیست چنین دلپذیر می ‌آید؟
کدام چشمه به این گرمسیر می ‌آید؟

صدای کیست که این گونه روشن و گیراست؟
که بود و کیست که از این مسیر می ‌آید؟

چه گفته است مگر جبرئیل با احمد؟
صدای کاتب و کلک دبیر می‌آید

خبر به روشنی روز در فضا پیچید
خبر دهید؛ کسی دستگیر می‌ آید

کسی بزرگتر از آسمان و هر چه در اوست
به دستگیریِ طفل صغیر می ‌آید

علی به جای محمد به انتخاب خدا
خبر دهید؛ بشیری به نذیر می ‌آید

کسی که به سختی سوهان، به سختی صخره
کسی که به نرمی موج حریر می ‌آید

کسی که مثل کسی نیست؛ مثل او تنهاست
کسی شبیه خودش، بی ‌نظیر می ‌آید

خبر دهید که دریا به چشمه خواهد ریخت
خبر دهید به یاران، غدیر می ‌آید

به سالکان طریق شرافت و شمشیر
خبر دهید که از راه، پیر می ‌آید

خبر دهید به یاران، ‌دوباره از بیشه
صدای زنده یک شرزه شیر می ‌آید

خم غدیر به دوش از کرانه ‌ها، مردی
به آبیاریِ خاکِ کویر می ‌آید

کسی دوباره به پای یتیم می ‌سوزد
کسی دوباره سراغ فقیر می ‌آید

کسی حماسه ‌تر از این حماسه ‌های سبک
کسی که مرگ به چشمش حقیر می ‌آید

غدیر آمد و من خواب دیده‌ ام دیشب
کسی سراغ من گوشه گیر می ‌آید

کسی به کلبه شاعر، به کلبه درویش
به دیده بوسی عید غدیر می ‌آید

شبیه چشمه کسی جاری و تپنده، کسی
شبیه آینه روشن ضمیر می‌ آید

علی، همیشه بزرگ است در تمام فصول
امیر عشق همیشه امیر می‌ آید

به سربلندی او هر که معترف نشود
به هر کجا که رَوَد؛ سر به زیر می ‌آید

شبیه آیه قرآن نمی ‌توان آورد
کجا شبیه به این مرد، گیر می ‌آید؟

مگر ندیده ‌ای آن اتفاق روشن را؟
به این محله خبرها چه دیر می ‌آید

بیا که منکر مولا اگر چه آزاد است
به عرصه گاه قیامت اسیر می ‌آید

بیا که منکر مولا اگر چه پخته، ولی
هنوز از دهنش بوی شیر می‌ آید

علی همیشه بزرگ است در تمام فصول
امیر عشق همیشه امیر می‌ آید

و اما شاعر پیشکسوت آئینی، محمدعلی مجاهدی (پروانه) هم در شعر خود، ولایت امیرالمومنین (ع) را از عالم الست می بیند و اینچنین می سراید:

چون وجود مقدّس ازلی
شاهد دلربای لم یزلی

وقت پیمان گرفتن از ذرات
با صدایی رسا و بانگ جلی

“اَوَ لَستُ بِربّکُم” فرمود
پاسخ آمد از هر طرف که، بلی

تا بسنجد عیارشان؛ افروخت
آتشی در کمال مشتعلی

داد فرمان، روند در آتش
تا جدا گردد اصلی از بدلی

فرقه‌ای ز امر حق تمرد کرد
گشت مطرود حق ز پُر حِیَلی

فرقه دیگری در آتش رفت
ز امر یزدان قادر ازلی

با سعادت قرین شد و همدم
گشت مقبول حق ز بی خللی

بهر این فرقه حق عیان فرمود
جَلَوات نبی و نور ولی

که منم نور احمد مختار
مهر من نیست غیر مهر علی

ناگهان شد عیان در آن وادی
نور مولا علی ز بی حللی

چون به خود آمدند، می‌گفتند
در حضور خدای لم یزلی

که علی دست قادر ازلی ‌ست
رشته ما سوا به دست علی ‌ست

اینک شعری زیبا از عباس احمدی را از نظر می گذرانیم که در آن به شیوه شاعرانه ای، از مصراعهای دیگر شاعران هم استفاده شده است:
سنگ است دلم عشق علی سنگ نوشته
می ‌سوزم از این عشق چو اسفند برشته

با جوهر اشک و قلم بال فرشته
بر لوح دل خسته ام این جمله نوشته

جز مهر علی در دل من خانه ندارد
«کس جای در این خانه ویرانه ندارد»

ما از مِی مردافکن این میکده مستیم
شادیم که پیمانه و پیمان نشکستم

تا عشق علی هست در این میکده هستیم
پس خورده نگیرید که ما باده پرستیم

هشدار که نوشیدن این باده مجاز است
«اَلمِنّتُ للَه که در میکده باز است»

فهمیدم از این راز که در کعبه شکاف است
هرجا که بود نام یَدُ الله، مطاف است

این گفته نه بیهوده و این دم نه گزاف است
در روز جزا شیعه ‌ات از نار معاف است

چون غیر علی در دو جهان هیچ ندیدند
«مردان خدا پرده پندار دریدند»

تا نام تو پیچید در آن شبه جزیره
شد پاک از این خاک گناهان کبیره

زد چنگ به دامان تو هر ایل و عشیره
شد ثابت و سیار در اوصاف تو خیره

جز ساقی کوثر ز کسی جام نگیریم
«ما زنده به آنیم که آرام نگیریم»

زان باده که در روز غدیریه به خم بود
پیدای تو شد هر که در آن حادثه گم بود

فریاد ملائک بابی انت و امّ بود
زان راز که در آیه “أکملتُ لکم” بود

بیتی ست امامت در این خانه تویی تو
امروز امیر در میخانه تویی تو

آن بازوی خیبر شکنش رفت چو بالا
با دست شریف پدر اُمّ ابیها

دادند دو دریا چو به هم دست تولّا
شد ولوله و غلغله در عرش مُعَلّا

گفتند ملائک همگی عید مبارک
این عید به هر پیرو توحید مبارک

ای عقل در اوصاف تو حیران و مردد
وصف تو نگنجیده به هفتاد مجلد

عالم همه گمگشته آن موی مجعد
محبوب ابوالقاسم محمود محمد

نامش همه جا هست بگویید کجا نیست
«کس نیست که آشفته آن زلف دوتا نیست»

هرکس که ز حب تو به لب «ناد علی» داشت
در جام دل خویش صفایی ازلی داشت

آسودگی از شرک خفی، شرک جلی داشت
گمراه نگردید هر آنکس که ولی داشت

از نام علی کاخ ستم در خطر افتاد
«با آل علی هرکه در افتاد ور افتاد»

«تا صورت پیوند جهان بود علی بود»
یعنی هدف از عالم موجود علی بود

تسکین دل آدم و داود علی بود
از آیه انفاق چو مقصود علی بود

ای محو جمال تو صاحب خانه
«مقصود تویی کعبه و بتخانه بهانه«

ای کاش شود میثم و سلمان تو باشم
تا روز جزا دست به دامان تو باشم

در هر دو جهان ریزه خور خوان تو باشم
کافر شوم از خویش و مسلمان تو باشم

کردیم نثار قدم تو دل و دین را
«تقدیم کردیم همان را و همین را»

حُسن ختام این گفتار هم، ابیاتی از شعر استاد سازگار، “میثم” خواهد بود؛ شاعری که اشعار متعدد و ماندگاری درباره این مناسبت نورانی دارد:

پیام نور به لب‌های پیک وحی خداست
بخوان سرود ولایت که عید اهل ولاست
با شراب طهور از خم غدیر بزن
خدا گواه ست که ساقی این شراب خداست
خم از غدیر خم و می، می ولای علی ست
و گرنه صحبت ساقی و جام و باده خطاست
غدیر، عید خدا، عید احمد، عید علی
غدیر، عید نیایش، غدیر عید دُعاست
غدیر صبح سپید همه سپیدی ها
غدیر، نور خدا، دشمن سیاهی هاست
غدیر سید اعیاد و اشرف ایام
غدیر خوبتر از عید روزه و اضحی ست
غدیر سلسله دار کمال دین تا حشر
غدیر آینه دارِ “علی ولی الله” ست
غدیر بر همه حق باوران تجلّیِ حق
غدیر بهر همه گمگشتگان چراغ هُداست
غدیر کعبه مقصود شیعه در عالم
غدیر جنت موعود خلق در دنیاست
غدیر حاصل تبلیغ انبیا همه عمر
غدیر میوه توحید اولیا همه جاست
غدیر آئینه “لا اله الّا هو”
غدیر آیت “سُبحان ربّی الاعلی”ست
غدیر هدیه نور از خدا به پیغمبر
غدیر نقش ولای علی به سینه ماست
غدیر بر کعبه اهل سما و اهل زمین
غدیر قبله خلق زمین و خلق سماست
غدیر یک سند زنده، یک حقیقت محض
غدیر خاطره ای جاودانه و زیباست
غدیر با همگان همسخن ولی خاموش
غدیر با همه کس آشنا ولی تنهاست
غدیر صفحه تاریخ “والِ مَن والاه”
غدیر آیه توبیخ “عادِ مَن عادی”ست
هنوز از دل تفتیده غدیر بلند
صدای مدح علی با نوای روح فزاست
هنوز گوهر وصف علی بود در گوش
هنوز لعل لب مصطفی مدیحه سراست
هنوز لاله “اکملتُ دینکم” رویَد
هنوز طوطی “اتممتُ نعمتی” گویاست
هنوز خواجه لولاک را نِداست بلند
که هرکه را پیمبر منم علی مولاست
چنانکه من همگان را به نفس، اَولایم
علی وصی من از نفس او به او اولاست
علی، عَلیم و علی، عالم و علی اعلم
علی ولی و علی والی و علی اولاست
علی حقیقت روح و تمام عالم جسم
علی سفینه نوح و همه جهان دریاست
علی مُدرّس جبریل در شناخت حق
علی معلّم آدم به “عَلَّمَ الاَسما”ست