دریادل

حريم پاک گل را پاسدار است

که در هر گام جوياي بهار است


سمن را آب ورنگ ولطف اونيست

ز نسل لاله هاي داغدار است


نسيم از بوي او مست است گويي

که اينسان نغمه خوان درکوهساراست


قناري هاي محبوس قفس را

نويد رجعت سبز بهار است


به دلهاي پريشان از غم عشق

نويد زندگي بخش قرار است


افقها را به پويش همچو شاهين

غزلها را به گويش چون هزار است


دلي با وسعت درياست او را

که با دريادلان همواره يار است


از آن سرچشمه ي سيال هستي

نصيبي با دل اميدوار است.


درباره‌ی