وصف نگار

وصف نگار ما

ببين وصف نگار ما ، چه فرقي با جهان دارد

به رنگ شب زده زلفش

ندارد روز و شب فرقي

سفيدي صورتش مثل همان يک تکه ابري است

که از خاور زند سر اندرون دل

ولي باراني جز باران غم هرگز نمي بارد

همه خوشدل از آن رنگي که در رنگش کمان افتد

بدان اي جان من امروز

نظاره ميکنم

رنگين کمان بعد بارانت

لب لعل و قد سيمين چنان هستي مثال کوه

ولي از دامن صحرا گل رخسار نمي بينم

دو چشم رنگ فيروزه نگاه بر آسمان بنمود

ولي تنها اميد من رخ بي آسمانش نيست

زبان پر ز نيش او نمايان مي کند زهرش

چنان بر ما زند آن را که هيچ کبري نمي پرسد

فلک از نامه ي اين دل نوشته بر سر ايزد

که نام او کجا بايد که ثبتي غير از اين دارد

*ميرزا*

درباره‌ی