منم آن طفل بي پروا که با خنجر کنم بازي
که با لبخند شيرين با دل مادر کنم بازي
من از جام لب ساقي شدم مستي مي آلوده
منم ميخاره ي مستي که با ساغر کنم بازي
اگر از عشق و از ايمان نشد لبريز جام من
يقين دارم که با آئين و با باور کنم بازي
پريشان حالم و بي تابم و يکدم قرارم نيست
منم آشفته و با نقش انگشتر کنم بازي
تمام عمر خود را صرف جمع سيم و زر کردم
منم آن تاجري که با زر و زيور کنم بازي
منم آن واعظي که وقت ارشاد مسلمانان
به جاي موعظه با کرسي و منبر کنم بازي
به جاي آن که تدبيري بيانديشم حکيمانه
سياست پيشه اي هستم که با کشور کنم بازي
به نص آيه ي قرآن به جنگ کفر بايد رفت
به جاي جنگ با زنديق و با کافر کنم بازي
به جاي آن که قرآن رهنماي راه من باشد
به صوت و لحن خود با سوره ي کوثر کنم بازي
دم از حيدر(ع) زدن آسان ولي شيعه شدن سخت است
ببازم عمر اگر با واژه ي حيدر(ع) کنم بازي