خاطرات اربعین

اربعين آمد هوايي شد دلم
پر کشيد و کربلايي شد دلم

با دلي لبريز اندوه و عزا
عاشقان، دم مي زنم از کربلا

هر کجا پا مي گذارم بر زمين
تازه گردد خاطرات اربعين

ورد تسبيحم شده نام حسين(ع)
چشمه ي خون است ياران هر دو عين

خاطرات کربلا و اربعين
مي کند هر شيعه اي را دلغمين

هر که باشد زائر مولاي دل
مي رود تا کربلا با پاي دل

در مسيرم موکب غم ساختند
روضه خواندند و دلم بگداختند

روضه ي زينب(س) اسيرم کرده است
داغ او يکباره پيرم کرده است

دم به دم ياد سه ساله مي کنم
در غم او آه و ناله مي کنم 

بار اندوه و عزا بر شانه ام
اشک ريز روضه ي ويرانه ام

گوش پاره، گوشواره برده شد
کودکي از رنج و غم آزرده شد 

کودکي پاي برهنه مي دويد
خار صحرا پاي او را مي خليد

کودکي از ناقه مي افتاد هي
مي زدش او را عدو با کعب ني

بود هفتاد و دو سر در پيش رو
اشک چشم کاروان مانند جو

جسم ها در خاک و خون افتاده بود
کشتي دين واژگون افتاده بود

زخم پيکر بود بيرون از شمار
زير پا افتاده بودي شهسوار

گاه در بزم شراب و گه تنور
 رفته است آن سر که بود از جنس نور

روي ني با صورتي خاکستري
مي کند مولاي ما پيغمبري

پاي ني زينب(س) به سر دست عزا
بر لب او نغمه ي واويلتا 

در مسيرم هر کجا بود ازدحام
گاه دل در کوفه رفت و گاه شام 

طعنه و زخم زبان اهل شام 
درد و رنج و محنت بي التيام 

آمدم با پاي دل تا کربلا
السلام اي خامس آل عبا(ع)

کربلاي توست ما را چون بهشت
تا کجا آورده ما را سرنوشت

هاتفي گفتا مرا اي دلغمين 
خير مقدم، فادخلوها خالدين 

درباره‌ی