- ایران سرافراز | اخبار | سیاست | ورزش | جامعه - https://iransarafraz.ir -

جهاد با نفس

 انسان تنها موجودی است که دو راه پیش­رو دارد: یکی به سوی خوبی­ها و دیگری به سوی بدی­ها، و روح انسان به هر دو سو گرایش دارد. گرایش روح و نفس آدمی به خوبی­ها، به نفس لوّامه نسبت داده می­شود و گرایش آن به بدی­ها، به نفس امّاره. تقویت نفس لوّامه مهم است، اما مبارزه با نفس اماره مهم­تر است و این مبارزه در فرهنگ اسلام "جهاد با نفس" نامیده شده است.

 مبارزه با نفس و اقدام به درمان بیماری­های نفسانی برانسان طالب کمال و سعادت، لازم و واجب است.

امام موسی کاظم(ع) به هشام ­بن الحکم میفرماید: جاهد نفسک لتردّها من هواها فإنّه واجب علیک کجهاد عدوّک

 با نفس خود به مبارزه برخیز تا آن را از خواسته ­های [نادرستش] دور کنی.
 این مبارزه همانند جهاد با دشمن بر تو فرض و واجب است. افزون بر این، همین­که جهاد با نفس در برخی از روایات جهاد اکبر نامیده شده و در برخی دیگر أفضل الجهاد دانسته شده است و ما می­دانیم که جهاد با دشمن از واجبات است، جهاد با نفس هم همانند جهاد با دشمن واجب، بلکه از آن واجب­تر است.
پیامبر(ص) گروهی را به جنگ با دشمنان فرستاد و چون برگشتند فرمود: مرحبا به گروهی که جهاد اصغر را انجام دادند و تکلیف جهاد اکبر هم­چنان بر دوش آن­هاست... آنان گفتند: یا رسول­الله جهاد اکبر چیست؟ فرمود: جهاد با نفس.

قال أمیر المؤمنین(ع): أفضل الجهاد جهادالنّفس عن الهوی و فطامها عن لذّات الدّنیا

 برترین جهاد، جهاد با نفس است برای بازداشتن آن از خواسته­ هایش و باز گرفتن آن از لذت­های دنیوی.

این­جا دو سؤال اساسی مطرح می­شود: یکم این­که جهاد با نفس به چه معناست و دوم این­که چگونه باید با نفس مبارزه کرد:

واژه­ی نفس در قرآن مجید ـ و به تبع آن در روایات و دعاها ـ در حدود 10 معنا به کار رفته است که عبارتند از:

1. فردی از افراد انسان، مانند: )کُلّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ...(العنکبوت (29) : 57 ).

2. خود مانند: )...وَ ما تُقَدِّمُوا ِلأَنْفُسِکُمْ مِنْ خَیْرٍ تَجِدُوهُ عِنْدَ اللّهِ...(البقرة (2) : 110).

3. روح به لحاظ تمایلات و گرایش­ها، مانند: )وَ نَفْسٍ وَ ما سَوّیها ? فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْویها...(الشمس (91) : 7 و 8)، و مانند: )... فَإِنْ طِبْنَ لَکُمْ عَنْ شَیْ ءٍ مِنْهُ نَفْسًا فَکُلُوهُ هَنیئًا مَریئًا (النساء (4) : 4).

4. جان مانند: )... وَ لَوْ تَری إِذِ الظّالِمُونَ فی غَمَراتِ الْمَوْتِ وَ الْمَلائِکَةُ باسِطُوا أَیْدیهِمْ أَخْرِجُوا أَنْفُسَکُمُ...(الأنعام (6) : 93) .

5. دل مانند: )وَ اذْکُرْ رَبّکَ فی نَفْسِکَ تَضَرّعًا وَ خیفَةً...(الأعراف (7) : 205).

6. قلب به معنای مرکز درک و شعور، مانند: )وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَیْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ ظُلْمًا وَ عُلُوّا...(النمل (27) : 14).

7. صدر به معنای ظرف برای قلب، مانند: )... وَ ضاقَتْ عَلَیْهِمْ أَنْفُسُهُمْ...(التوبة (9) : 118) و )... لا یَجِدُوا فی أَنْفُسِهِمْ حَرَجًا مِمّا قَضَیْتَ...( النساء (4) : 65).

8 . نفس امّاره مانند: )وَ لَقَدْ خَلَقْنَا اْلإِنْسانَ وَ نَعْلَمُ ما تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ...(ق (50) : 16).

9. نفس لوّامه مانند: )وَ لا أُقْسِمُ بِالنّفْسِ اللّوّامَةِ (القیامة (75) : 2).

10. نفس مطمئنّة مانند: )یا أَیّتُهَا النّفْسُ الْمُطْمَئِنّةُ ؟ ارْجِعی إِلی رَبِّکِ راضِیَةً مَرْضِیّةً (الفجر (89) : 27 و 28)

مراد از نفس در بحث جهاد با نفس یکی از معانی دوم، سوم، پنجم و به ویژه هشتم از میان معناهای بالاست.

مبارزه با نفس به معنای خود در آن فرض است که انسان بخواهد در برابر خدا عرض اندام کند و خواسته­ای بیگانه با خواست خدا داشته باشد.

مبارزه با نفس به معنای سوّم در صورتی است که روح آدمی پذیرای خواسته­های خدا نباشد.

مبارزه با نفس به معنای پنجم هنگامی است که دل انسان خواسته­هایی ناسازگار با خواسته­های خداوند داشته باشد.

و بالاخره مبارزه­ی با نفس به معنای نفس اماره آن است که با بُعد شر طلبی و بدخواهی نفس مبارزه شود و گسترده­ترین میدان جهاد با نفس این میدان است. این معنا می­تواند سه معنای دیگر مذکور برای نفس در عرصه مبارزه را پوشش دهد و خود و روح و دل ـ در این مقام ـ نمودهایی از نفس اماره دانسته شوند؛ چنان­که میان همه­ی معناهای ده­گانه­ی مذکور برای نفس نیز معنای جامعی وجود دارد که مشترک میان همه است و آن هویت و شخصیّت آدمی است. آنچه که تمام شخصیّت هر آدمی­زاده­ای را تشکیل می­دهد و به آن نفس گفته می­شود، شاخه­ها، ابعاد یا جلوه­هایی دارد که به لحاظ هر یک از آن­ها نیز بر او نفس با لحاظ یکی از معانی ده­گانه­ی مذکور، اطلاق می­گردد.

کوتاه سخن، جهاد با نفس عبارت است از مبارزه با تمایلات و گرایش­هایی که هر انسانی کم و بیش به چیزهایی که پسند عقل و شرع نیست دارد، و تلاش برای جا دادن آن تمایلات و گرایش­ها در چارچوب عقل و شرع. مثلاً خوردن و آشامیدن که خواسته­ی نفس است باید به اندازه باشد و از راه حلال. همچنین است ارضای غریزه­ی جنسی، مال­اندوزی، جاه­طلبی، نوع­دوستی، وطن­خواهی، حبّ ذات و ...

عقل هم ـ ناگفته نماند ـ که جلوه­ای از جلوه­ها و بُعدی از ابعاد نفس (به معنای تمام شخصیت انسان) است و کار آن راهنمایی، روشنگری، مآل­اندیشی و حسابگری است.

مایه و سرمایه عقل برای انجام مسؤولیتی که بر عهده دارد، اندوخته­های علمی، تجربی و اعتقادی صاحب خود می­باشد، علاوه بر این­که قدر و اندازه­ی خود آن (خود عقل) نیز ـ که در افراد مختلف، متفاوت است ـ در کارآیی و ایفای نفش او مؤثر است.

از آنچه گفتیم روشن می­شود که برآیند جهاد با نفس، سرکوب کامل نفس و بی­پاسخ گذاشتن مطلق خواسته­های آن نیست، و چنانچه کسانی ـ چونان مرتاضان هند و برخی از صوفیان ـ مبارزه با نفس را تا این­جا پیش ببرند. کار آنان ستودنی و پذیرفتنی نمی­باشد.

ساز و کار مبارزه با نفس

خواسته­ های نفسانی که باید در چارچوب عقل و شرع با آن­ها مبارزه کرد و به آن­ها هواهای نفسانی گفته می­شود، گوناگون و گاهی با یکدیگر در تضاد و تناقض می­باشند.

باید دانست که هواهای نفسانی بسیار مختلف و گوناگون است به حسب مراتب و متعلّقات و گاهی به قدری دقیق است که انسان خود نیز از آن غافل شود و نفهمد که آن کید شیطانی و هوای نفسانی است... اهل ... اتخاذ خدایان از طلا و غیر آن ... طوری از خدا بازمانند، و اهل متعابعت هواهای نفسانی و اباطیل شیطانی در سایر عقاید باطله یا اخلاق فاسده طور دیگر از حق محجوب شوند، و اهل معاصی کبیره و صغیره و موبقات و مهلکات به حسب درجات آن به نوعی از سبیل حق بازمانند، و اهل متابعت هوای نفس در مشتهیات نفسانیه مباحه و صرف همت و کثرت اشتغال به آن نوع دیگر از راه حقیقت باز مانند، و اهل مناسک و اطاعات صوریه برای تعمیر عالم آخرت و اداره­ی مشتهیات نفسانیه و رسیدن به درجات یا خوف از عذاب و رهایی از درکات به طوری دیگر محجوب از حق و سبیل آن مانند، و اصحاب تهذیب نفس و ارتیاض آن برای ظهور قدرت نفس و رسیدن به جنّت صفات (دقت شود) به نوعی دیگر محجوب از حق و لقای آن هستند، و اهل معارف و سلوک و جذبات و مقامات عارفین که نظری جز لقای حق و وصول به مقام قرب ندارند نیز (دقت شود) نوعی دیگر محجوب از حق اند و از تجلیّات خاص محرومند، چون در آن­ها نیز تلوین باقی و از خودی آثاری هست! و پس از این نیز مراتب دیگری است... پس هر یک از اهل مراتب مذکوره باید تفتیش حال خود کنند و خود را از هواهای نفسانیّه پاک و پاکیزه کنند تا از سبیل حق باز نمانند و از راه سلوک حقیقت گمراه نگردند و ابواب رحمت و عواطف در هر مقامی هستند به روی آن­ها مفتوح گردد.

در اینجا می­توان به ضرورت مبارزه با اختاپوس نفس و هواهای نفسانی از سویی و پیچیدگی آن از سوی دیگر، پی برد و دانست که خواهان کمال و فضیلت و قرب به خدا چاره­ای از ورود به این رزمگاه ندارد و باید خود را برای کارزاری سخت و دشوار آماده سازد.

علمای اخلاق، راه و رسم مبارزه با نفس و هواهای نفسانی را به این دانسته­ اند که انسان بیندیشد که کیست، از کجا آمده است، برای چه آمده است، به کجا باید برود، آن­جا به چه چیز نیاز دارد و راهی که در پیش گرفته است ـ چنانچه ادمه یابد ـ به کجا خواهد رسید؛ و سپس:

اولاً در آغاز هر روز با خود شرط کند که کار ناروا انجام ندهد و بکوشد تا پا را از دایره­ی عقل و شرع بیرون نگذارد.

ثانیاً در طول روز مراقب خود باشد و همانند نگهبانی که بر امر مهمی گماشته شده است از خود مواظبت نماید.

ثالثاً شبانگاه و در پایان فعالیت­های روزانه، به کار خود رسیدگی ­کند؛ چنانچه خوب عمل کرده است خدا را بر این توفیق شکر کند و عزم خود را به برداشتن گام­های بعدی جزم کند و چنانچه از عملکرد خود راضی نیست، خود را ملامت و سرزنش کند و تصمیم بگیرد کم­کاری خود را جبران نماید.

مرحله­ی اول را ـ علمای اخلاق ـ مشارطه، مرحله دوم را مراقبه و مرحله سوم را محاسبه نامیده­ اند.

بدان که اول شرط مجاهده با نفس و حرکت به جانب حق­تعالی تفکر است ... و تفکر در این مقام عبارت است از آن که انسان لااقل در هر شب و روزی مقداری ... فکر کند در این­که آیا مولای او که او را در این دنیا آورده و تمام اسباب آسایش و راحت را از برای او فراهم کرده و بدن سالم و قوای صحیحه که هر یک دارای منافعی است که عقل هر کس را حیران می­کند به او عنایت کرده و این همه بسط بساط نعمت و رحمت کرده و از طرفی هم این همه انبیا را فرستاده و کتاب نازل کرده و راهنمایی­ها نموده و دعوت کرده است، آیا وظیفه­ی ما با این مولای مالک الملوک چیست؟ آیا تمام این بساط فقط برای همین حیات حیوانی و اداره کردن شهوت است که با تمام حیوانات شریک هستیم، یا مقصود دیگری در کار است؟ ... اگر انسان عاقل لحظه­ای فکر کند، می­فهمد که مقصود از این بساط چیز دیگر است و منظور از این خلقت عالم بالاتر و بزرگ­تری است و این حیات حیوانی مقصود بالذّات نیست و انسان عاقل باید به فکر خودش باشد و به حال بیچارگی خود رحم کند و با خود خطاب کند: ای نفس شقی که سال­های دراز در پی شهوات عمر خود را صرف کردی وچیزی جز حسرت نصیب نشد، خوب است قدری به حال خود رحم کنی، از مالک الملوک حیا کنی و قدری در راه مقصود اصلی قدم زنی که آن موجب حیات همیشگی و سعادت دایمی است و سعادت دایمی را مفروش به شهوات چند روزه­ی فانی ... آن انسانی که در صورت انسان و از جنود شیطان است و از طرف او مبعوث است و تو را دعوت به شهوات می­کند و می­گوید زندگانی مادی را باید تأمین کرد، قدری در حال خود او تأمل کن و قدری او را استنطاق کن ببین آیا خودش از وضعیت راضی است یا آن­که خودش مبتلاست و می­خواهد بیچاره­ی دیگری را هم مبتلا کند. و در هر حال از خدای خود با عجز و زاری تمنا کن که تو را آشنا کند به وظایف خودت.

از اموری که لازم است برای مجاهد با نفس مشارطه و مراقبه و محاسبه است. مشارطه آن است که در اول روز مثلاً با خود شرط کند که امروز برخلاف فرموده­ی خداوند تبارک و تعالی رفتار نکند و این مطلب را تصمیم بگیرد... پس از این مشارطه، باید وارد مراقبه شوی و آن­چنان است که در تمام مدت شرط متوجه عمل به آن باشی و خود را ملزم بدانی به عمل کردن به آن ... و این مراقبه با هیچ یک از کارهای تو از قبیل کسب و سفر و تحصیل و غیرها منافات ندارد و به همین حال باشی تا شب که موقع محاسبه است و آن عبارت است از این­که حساب نفس را بکشی در این شرطی که با خدای خود کردی که آیا به جا آوردی؟... اگر درست وفا کردی شکر خدا کن در این توفیق... و کار فردا آسان­تر خواهد شد ... و اگر خدای نخواسته در وقت محاسبه دیدی سستی و فتوری شده در شرطی که کردی از خدای تعالی معذرت بخواه و بنا بگذار که فردا... به عمل به شرط قیام کنی.

خود را در طفره رفتن از طاعت خدا به فضل و کرم خدا گول نزن. اگر بناست کرم خدا بهانه اطاعت نکردن او باشد، چرا در کارهای مهم دنیایی­ات به کرم خدا اعتماد نمی­کنی و نمی­نشینی تا او به کرم خود خواسته­ات را برایت فراهم کند. مثلاً چنانچه دشمنی به تو هجوم آورده چرا برای چاره جویی به دست و پا می­افتی و نمی­گویی خداوند به کرم خودش شر او را از من رفع خواهد کرد؟! یا چنانچه از چیزی خوشت آمد چرا برای دست­یابی به آن جان می­کنی و نمی­گویی خدا به کرم خودش بی­آن­که من تلاش کنم کسی را مأمور خواهد کرد که آن را بیاورد و دو دستی به من تقدیم کند؟! نکند گمان می­کنی خدا در امور آخرتی کریم است و در امور دنیایی چنین نیست. اگر چنین می­پنداری بدان که این پندار باطلی است. خدای دنیا و آخرت یکی است و سنت پروردگار تغییر ناپذیر است و او خود فرموده است: لَیْسَ لِْلإِنْسانِ إِلاّ ما سَعی(النّجم (53) : 39) ... وای بر تو ای نفس! نفاق­ تو و ادعاهای پوچ و باطلت چه­قدر شگفت ­انگیز است.

علمای اخلاق اسلامی بیشتر رهنمودهای خود را از قرآن و حدیث برگرفته­اند و اینک نمونه­ ای از آنچه راهبر آنان به آنچه گفتیم گردیده است:

امام موسی کاظم(ع) می­فرماید: از ما نیست کسی که هر روز به حساب خود رسیدگی نکند تا اگر کار نیکی کرده است از خدا بخواهد توفیق انجام کارهای نیک بیشتری به او عطا کند و خدا را بر این توفیق شکر کند، و اگر کار بدی از او سر زده است استغفار کند و توبه نماید.