- ایران سرافراز | اخبار | سیاست | ورزش | جامعه - https://iransarafraz.ir -

دوبیتی ها

(1)

دلم تنگه هواي گريه دارم

چو بارون هايهاي گريه دارم

به روي گونه هاي سردم ايدوست

هميشه ردّ پاي گريه دارم

(2)

بهارا از چه رخسار تو زرده؟

لبت بي خنده ، دستاي تو سرده؟

مگه دژخيم خون آشام پاييز

به حصر خانگي با توچه کرده؟

(3)

خداوندا چراغ خونه ام کو؟

شفابخش دل ديونه ام کو؟

خزونه ، شور مرگامرگ گلهاس

براي زنده موندن بونه ام کو؟

(4)

دلم را آرزومند تو کردم

به نام عشق پابند تو کردم

همه گلهاي باغ آشتي را

بهارآموز لبخند تو کردم

(5)

گلي دارم به دست کس نميدم

به دست هر کس و ناکس نميدم

خدا داد اين گلم را يادگاري

خودش هم گر بخواهد پس نميدم

(6)

شلال گيسوانت را رها کن

به خنديدن لب چون غنچه وا کن

سري از پنجره بيرون بياور

مرا با دوستت دارم صدا کن

(7)

عروس چشمه ي نوري عزيزم

ز شهر رنگها دوري عزيزم

سليسي ، ساده اي، گيرا و نابي

سراپا شعر انگوري عزيزم

(8)

ترنّم هاي باران بهاري

عروس سرخپوش لاله زاري

تو را خوانم چه اي از خوب بهتر؟

بگويم هر چه از خوبي تو داري

(9)

اسير دست توفانم تو کردي

چو موي خود پريشانم تو کردي

چو برق آسمان خنديدي و باز

چو ابر تيره گريانم تو کردي

(10)

چو شد يارم در اين ماتمسرا غم

نمي گيري دگر حتي سراغم

همان بهتر نيايي ديدن من

ز ديدار تو گردد تازه داغم

(11)

شراب خوشگوار آورده ساقي

به آهنگ سه تار آورده ساقي

بخوان بلبل که در پاييز عمرم

خبر از نوبهار آورده ساقي

(12)

کوير خشکم ، ابر نوبهاري

نظر بر من چرا يک دم نداري؟

هزاران لاله رويد بر مزارم

اگر اي ابر سرسنگين بباري

(13)

بيا ياد از من خونين جگر کن

به شهر بيدلان روزي سفر کن

اگر مردم ز بعد مرگم اي گل

غزل خوان از سر قبرم گذر کن

(14)

اگر باشي تو پيشم غم ندارم

به دل اندوه بيش و کم ندارم

اگر باغ بهشت من تو باشي

هراسي از جهنّم هم ندارم

(15)

خزون در راهه گريون مي شود گل

جگر خون و پريشون مي شود گل

تموم شهرو اعلاميه دادند

که فردا تيربارون مي شود گل!

(16)

تو را زيباي فاخر دوست دارم

پناه هر چه شاعر دوست دارم

دل و دين مرا از من گرفتي

تو را اي عشق کافر دوست دارم

(17)

در اين دنياي پر آشوب وحشي

که صف در صف بود محبوب وحشي

به آرامش که مفقود زمانهاست

تو را من دوست دارم خوب وحشي

(18)

کبوتر بودم و بالم شکستي

به خون غلتيدم و پيشم نشستي

نگاه التماسم را نديدي

نمک پاشيدي و زخمم نبستي

(19)

صداي گام شب مي آيد از دور

به مغرب مي گريزد دختر نور

عزيزان شمعها را برفروزيد

به تاريکي دل من مي زند شور

(20)

به دريايي که موجش لاله گونه

سراسر ساحلش يک پرده خونه

نهنگ عاشقي در خوابهايش

پرستويي به پرواز جنونه.