يَا نِعْمَ الطَّبِيبُ
پيرمرد در جمع دوستان و شاگردانش نشسته بود. ناگهان مردي ميانسال که دست فرزند نوجوانش را محکم گرفته بود بر آنها وارد شد. روبروي پيرمرد نشست و گفت: فرزندم بيماري لاعلاجي دارد و پزشکان از او قطع اميد کردهاند. کمکم کنيد. پيرمرد يک حبه قند از قندان روي زمين برداشت؛ سلامي به اباعبدالله عرض کرد؛ اشکش جاري شد؛ قند را با اشک چشمانش مرطوب کرد و در دست پدر نگران گذاشت. مرد از جا برخاست و به همراه فرزندش رفت. حاضرين در سکوت و تعجب فقط نظاره کردند. فرداي آن روز مرد ميانسال دوباره دست در دست فرزندش اما اين بار گريان وارد شد. به سمت پيرمرد رفت و گفت: امروز پزشکان گفتند پسرم شفا گرفته!
اين ماجرا مربوط به ده قرن پيش نيست؛ و آن پيرمرد هم شيخ صدوق يا علامه حلي نبوده است. هنوز سي سال از وقوع اين داستان نميگذرد. البته آن پيرمرد نيز مرحوم شيخ جعفر مجتهدي يا آيتالله بهجت (ره) نيست. پيرمرد اين قصه مداح ساده و بيآلايشي به نام مرحوم نادعلي کربلايي است و خيلي از حاضرين آن جلسه هم که شاهد آن ماجرا بودند، هنوز در قيد حياتاند. حاج نادعلي پدر سه شهيد و رييس جامعه مداحان غرب تهران بود که شاگردان فراواني را تربيت و راهي محافل مذهبي کرد. در زندگي او و بسياري از ذاکران قديمي و پيرغلامان اهل بيت (ع) کراماتي از اين دست کم نبوده و نيست. آنها روضهخوانان صاف و زلالي بودند که مردهاي متعصب قديم اهل و عيال شان را با اعتماد به چشم پاک ايشان رها ميکردند تا به خانه شان بيايند، عبا بر دوش گوشهاي روي يک صندلي ساده بنشينند، براي بانوان حاضر در مجلس چند خط روضه سيدالشهدا بخوانند، چاي روضه را بنوشند، صله اندک را از داخل نعلبکي بردارند و در کمال احترام بروند تا يک ماه بعد دوباره بيايند و با صداي زخمي شان دلهاي اهل خانه را ببرند کربلا. اغلب آنها پاکتهايي را که از بانيها ميگرفتند نميشمردند و برايشان روضه خانگي پيرزني تنگدست با مجلس فلان بازاري ثروتمند تفاوتي نداشت. پاي ثابت نماز جماعت مسجد محله بودند و مسجديها در غياب روحاني پيش نماز، به آنها اقتدا ميکردند.
حالا تنها پس از گذشت دو يا سه دهه از زندگي مرشداکبرها و نادعليها و علامهها و شاه حسينها و ناظمها، سبک زندگي و مختصات اجتماعي مداحان اهل بيت (ع) آنچنان تغيير کرده که برخي مداحان رنگ ساعت و دکمه سرآستين شان را با دکور پشت سرشان هماهنگ ميکنند! آرايشگر خصوصي دارند و با مدل موهاي خامهاي و تيفوسي و تَن تَني روي منبر امام حسين (ع) ميايستند! دندانهايشان را به رنگ صدفي لمينت ميکنند، فالوور ميخرند و براي تبليغات هياتهايشان به برخي کانالهاي مجازي و صفحات اينستاگرام پول ميدهند! کمکم واژههايي مانند مداحان سلبريتي يا سلبريتيهاي مذهبي، واژههايي پرتکرار در ادبيات غيررسمي هياتيها شده است. البته هر دوره تاريخي ويژگيها و اقتضائات خودش را دارد و نميتوان با متر و معيار گذشتهها و گذشتگان، امروز و امروزيها را اندازه گيري کرد. لکن هياتها، مداحان، مداحيها و محصولات فرهنگي وابسته شان، زيرمجموعه دين و آيينهاي دين مدارانه محسوب ميشوند؛ پس بايد رواج پديدههاي فرهنگي در اين حوزه با اصول و مباني ديني سنجيده شود.
هنگام بررسي واژههاي ترکيبي مانند مداح سلبريتي يا سلبريتي مذهبي، ابتدا بايد هر دو واژه را در حيطه ادبيات خودشان معنا کرد. زيرا خاستگاه اين واژگان کيلومترها از يکديگر فاصله دارد. بنيانهاي تاريخي و اعتقادي مداحي و مدح اهل بيت عصمت و طهارت در قرون اوليه ظهور اسلام و ريشه واژه سلبريتي در سبک زندگي انسان مدرن و گسترش رسانههاي تکنولوژيک نوين است. مضاف بر اين که سلبريتيگري و زندگي با قواعد حرفهاي يک سوپراستار در چارچوب اصول و قواعد سبک زندگي ديني قابل بحث و بررسي است.
مداحي چيست؟ مداح کيست؟
در برخي از منابع شيعي آمده است که توبه حضرت آدم (ع) آن هنگام پذيرفته شد که جناب جبرائيل اسماء مقدس پنج تن آل عبا را به او آموخت و حال او با شنيدن نام حسين (ع) دگرگون شد. از جبرائيل دليل دگرگوني اش را پرسيد و او ماجراي کربلا و عاشورا را براي حضرت آدم (ع) تعريف کرد. آن گاه اشک از چشمان حضرت ابوالبشر جاري شد و توبه اش مورد قبول باري تعالي قرار گرفت. استاد سازگار با نگاهي به اين روايت سروده است:
روضهخوان تو خدا گريهکن تو آدم
اشک ارثي است که ذريه آدم دارد
در فهرست ذاکران مصيبتهاي سيدالشهدا پس از جبرائيل (ع) نام پيامبر اکرم (ص) ديده ميشود. در تاريخ آمده حضرت رسول در ايام بارداري حضرت فاطمه (ع) بر دخترش وارد شد و ماجراي شهادت حسينش را براي او شرح داد. هر کدام از ائمه اطهار نيز به فراخور وقايع گوناگون، گوشههايي از مصيبت اعظم عالم را بيان کردهاند. لذا روضهخواني و اقامه عزاي اباعبدالله فعلي از افعال خداوندي و حضرات معصومين به شمار ميآيد. شاعران ستايشگر اهل بيت (ع) همواره توسط ايشان مورد عنايت بوده و صلههاي مادي و معنوي متعددي از دستان مبارک حضرات معصومين دريافت کردهاند. يکي از معروفترين اين عنايات، ماجراي اهداي عباي امام رضا (ع) به دعبل خزاعي است. در ادوار گوناگون فرهنگ شيعه، با توجه به گرايشهاي اجتماعي مختلف و آداب و رسوم اقوام، احياگران نام و ياد و مرام جانشينان رسول اکرم (ع) پس از عالمان ديني و در کنار قاريان قرآن هميشه ارج و قرب فراواني داشته و درهالهاي از تقدس زير ذره بين نگاه مردم بودهاند. از همين روي بايد از قوانين نوشته يا نانوشتهاي تبعيت ميکردند. فتوت نامههايي که در تعليم و شرح آداب و رسوم و اعتقادات و اخلاقيات در آيين فتوّت يا جوانمردي نگاشته شده اند نمونههايي براي قوانين مکتوب اين جماعت محسوب ميشوند. هم چنين در طول تاريخ شيعه، تمام نوآموزان هنر شعر و پردهخواني و مرثيه سرايي و شبيهخواني از همان ابتدا در محضر اساتيد فن علاوه بر يادگيري فنون، آداب و اخلاق را نيز فرا ميگرفتند. درک استاد تا جايي حائز اهميت بود که خود مخاطبان ـ همان مردم کوچه و بازار ـ کسي را که شاگردي نکرده بود، علف خودرو انگاشته و از کنارش عبور ميکردند
گلي که تربيت از دست باغبان نگرفت
اگر زچشمه خورشيد سر زند، خودروست
نام شاعران، مداح و راويان داستانهاي ولايي و نقالان و تعزيهخوانها در بين عاشقان خاندان ولايت دهان به دهان ميچرخيد و خواهي نخواهي به شهرت ميرسيدند. لکن خوشنامهاي اين عرصه کساني بودند که همّ و غمشان دعوت خلقالله به معشوق حقيقي بود نه دعوت به خويش!
شهرت در دين اسلام
در تمام آموزههاي ديني اسلام، يکي از رذايل اخلاقي که انسان را به ورطههاي خطرناکي ميکشاند شهرتطلبي است. در سوره مبارکه قصص آيه 83 آمده است: «اين منزل آخرت (بهشت) را براي کساني قرار ميدهيم که در روي زمين قصد برتري و فساد ندارند.» مفسرين ذيل واژه برتري آن را به شهرت و جاه معنا کردهاند. امام علي (ع) راه سلامت دين و دنيا را فرار شهرت دانسته و ميفرمايد: «خود را بلند نکن تا بر سر زبانها نيفتي و شناخته نشوي، خود را پنهان کن و ساکت باش تا سالم بماني.»
شهرتطلبي در بيانات ائمه هدي آن چنان مذموم معرفي شده که حتي درباره عبادات نيز به دوري از آن سفارش کردهاند. امام رضا (ع) ميفرمايد: «کسي که خودش را به عبادات مشهور کند، او را در دينش بيغل و غش ندانيد که خدا شهرت به عبادت و شهرت به لباس را مبغوض و دشمن داشته است.»
سلبريتي کيست؟
واژه سلبريتي در زبان انگليسي به اشخاصي گفته ميشود که در زمينههايي مانند سينما، موسيقي، ورزش، مدلينگ، سياست و ... به شهرت دست يافتهاند. کاربرد اين واژه در ادبيات رسانهاي جهان، از سال 2009 و با گسترش شبکههاي اجتماعي و فضاهاي مجازي ناگهان افزايش چشمگيري يافت. اگرچه معناي تحتاللفظي سلبريتي چهره مشهور است، اما بار معنايي و فرهنگي که به دوش ميکشد با تعريف شهرت در فرهنگ سنتي کاملا متفاوت است. همان قدر که اقتضائات و کارکردهاي رسانههاي سنتي با رسانههاي امروز فرق ميکند، تعريف شهرت و مسير رسيدن به آن نيز در عصر انفجار اطلاعات به گونهاي ديگر است. در عصر حاضر تبديل شدن يک هنرمند يا مدل به سلبريتي بيشتر از اين که به توانمنديهاي فردي او ارتباطي داشته باشد، به فوکوس رسانهها روي او بستگي دارد. هم چنين براي سلبريتي شدن بايد فرمولهايي را رعايت کرد تا در کمترين زمان ممکن به چهرهاي شناخته شده تبديل شد. يکي از منابع کسب درآمد مافياهاي رسانهاي جهان، تجارت شهرت است. البته از آنجا که تمام پديدههاي دنياي مدرن به مبتذلترين شکل ممکن در ايران رواج مييابند، راهکارهاي سلبريتي شدن نيز با تمام دنيا قابل قياس نيست. اما هر چه باشد به هر حال سبک زندگي يک بازيگر يا خواننده سلبريتي نه تنها با عموم مردم، بلکه با خواننده و بازيگري که سلبريتي نيست فرق دارد. سلبريتيها هميشه و همه جا سوژه اصلي دوربينهاي عکاسي خبرنگاران و حتي لنز دوربين موبايلهاي مردم عادياند. نوع پوشش و آرايش شان مورد توجه نوجوانها و جوانهاست و علاقه منديهاي شان براي فالوورهاي شان جذاب است. سلبريتيها کم کم خودشان تبديل به بِرَند شده و در عکسها و فيلمهاي تبليغاتي شرکتها تجاري حضور مييابند. رسانهها و تاجران شهرت از طريق سرمايه گذاري روي اين چهرههاي سرشناس به درآمدهاي هنگفتي دست پيدا ميکنند.
مداحان و رسانهها
پيش از ورود راديو به ايران، پردهخوانان و نقالان در قهوه خانهها و امامزادهها و کنار سقاخانهها در تمام ايام سال، به نقل داستانهاي زندگي امامان و وقايع عاشورا و قصههاي شاهنامه ميپرداختند. در مناسبتهاي خاص مذهبي و روزها و شبهاي ماههاي محرم و صفر و رمضان نيز روحانيون و مداحان و تعزيه خوانها در مساجد و حسينيهها و تکيهها، مردم را با فضايل و مصيبتهاي وارده بر اهل بيت (ع) آشنا ميکردند. با تاسيس اولين ايستگاه راديو در شهر تهران، رفته رفته تمام تابلوهاي نقاشي قهوه خانهاي و پردههاي نقالي از در و ديوارها جمع شدند و جعبهاي قصه گو به نام راديو جاي همه آنها گرفت. بنابراين بيان سيره و احاديث و داستانهاي زندگي معصومين به منبرهاي مساجد و حسينيهها منحصر شد. پس از آن پرده نقرهاي سينما و جعبه جادويي تلويزيون نيز به اين ماجرا دامن زد. در سالهاي حکومت پهلوي پخش صداي سخنرانيهاي مرحوم حجت الاسلام فلسفي از راديو، يک اتفاق نادر و مثال زدني براي اهل منبر به حساب ميآمد. هم چنين پخش مدح خوانيها و مناجات خوانيهاي مرحوم ذبيحي از راديو نيز براي علاقه مندان به آوازهاي مذهبي فرصتي استثنايي بود. سهم واعظان و مداحان در رسانههاي رسمي مانند راديو آن قدر ناچيز بود که امام خميني (ره) در 18 شهريور 1343 در مسجد اعظم قم فرمود: «اگر اين راديو را روزي دو سه ساعت در اختيار ما بگذارند، ما مردم را با احکام اسلام آشنا ميکنيم؛ دنيا را آشنا ميکنيم با اسلام...»
پس از انقلاب همه چيز دگرگون شد و رسانهها در اختيار انقلابيوني قرار گرفت که سالها در انتظار چنين موقعيتي بودند. البته تا قبل از شروع جنگ تحميلي، سهم روحانيون و قاريان قرآن و گروههاي سرود که قرار بود پيام اسلام و انقلاب را منتقل کنند به نسبت مداحان بسيار بيشتر به نظر ميرسيد. چه بسا که خيل کثيري از مداحان سنتي اهل بيت با تصويربرداري از مجالس روضه مخالف بودند. باور آنها اين بود که حضور دوربينهاي فيلمبرداري در هياتها، اخلاص مداح و مستمعين را تحت شعاع قرار ميدهد. با آغاز جنگ و پخش فيلم نوحهخواني حاج صادق آهنگران در حسينيه جماران هنگام ديدار عشاير خوزستان با امام خميني (ع) از تلويزيون، برگ تازهاي در تاريخ مداحي کشور ورق خورد. البته حاج صادق براي خواندن در محضر امام (ره) با هيچ کس لابي نکرده بود و حتي خبر نداشت که دوربينهاي صدا و سيما در حال تصويربرداري از آن مجلس هستند.
کارکردهاي تبليغاتي مداحي در هشت سال دفاع مقدس و پس از آن، موجب شد مداحان در عرصههاي فرهنگي و اجتماعي و سياسي به جايگاهي دست پيدا کنند که تا پيش از آن سابقه نداشت. با وقوع دوم خرداد 1376 و شکافهاي عميق فرهنگي در جامعه، بخشي از حاکميت کشور که نگران انحرافات فکري و فرهنگي جوانان بود، ميدانهاي جديدي را براي تعداد معدودي از مداحان باز کرد تا جوانان را به هياتها جذب کنند. آنها نيز با خواندن ملوديهايي بديع و جوان پسند طيف گستردهاي از جوانان را به مجالس مذهبي ميکشاندند. تفکري که اين جريان را هدايت ميکرد معتقد بود همان گونه که برخي از جوانان به ستارههايي مانند ورزشکاران و بازيگران علاقه دارند، جوانان مذهبي نيز به چهرههايي نياز دارند که آنها را الگوي خويش قرار دهند. در نظرگاه آنان مداحان بهترين گزينه براي اين جريان بودند. تا اوايل دهه هشتاد اين ميدان فقط براي تعداد معدودي از ذاکرانِ برآمده از فضاي جبهه و جنگ مهيا بود. اما با رشد و گسترش رسانههاي غير رسمي از گوشه و کنار کشور، سي ديهاي صوتي و تصويري مداحاني به دست هياتيها ميرسيد که قبل از آن در قاب تلويزيون ديده نشده بودند. به مرور زمان پاي دوربينهاي عکاسي و تصويربرداري به خيلي از هياتها باز شد و بنرهاي تبليغاتي هياتها با نام مداحان جوان و جوياي نام از در و ديوار شهرها آويزان شد. مداحان به سوژه اصلي سايتها و خبرگزاريهاي مذهبي تبديل شدند و هيچ کس نميپرسيد اين جوان خوش صدا که عدهاي را زير علم سيدالشهدا دور خويش جمع کرده، در محضر کدام استاد اخلاق و مداحي پرورش يافته است؟ آيا براي رسيدن به شهرت از استادش اجازه گرفته ؟ آيا آمادگيهاي روحي و اخلاقي را دارد؟ و از همه مهمتر خودش به دنبال کسب شهرت است يا عنايت اهل بيت (ع) و دست روزگار او را به اين موقعيت رسانده؟ هيچ نهاد حکومتي يا درون صنفي نيز وجود نداشت که بر ماجراها نظارت کند!
مداحان امروزي
طي چند سال اخير فراگيري فضاهاي مجازي به ويژه اينستاگرام همان گونه که براي خيلي از عرصههاي فرهنگي و اجتماعي ما تعيين تکليف ميکند، جريان مداحي را نيز پيش ميبرد. هر هيات و هر مداح يک صفحه مجازي باز ميکند و عکسها و ويدئوهايش را به اشتراک ميگذارد. البته قضيه به همين جا ختم نميشود. بر مبناي همان تفکر ستارهسازي مذهبي، برخي از آنها همانند سلبريتيهاي ورزشي و هنري به غير از تصاوير مداحي شان، بخشهايي از زندگي شخصي و علاقمنديهايشان را نيز براي فالوورهايشان به نمايش ميگذارند. جشن تولد ميگيرند و با حضور روحانيون و مياندارها و هياتيها کيک تولد ميبرند! حاضرين کف ميزنند و دم ميگيرند: تولد تولد تولدت مبارک... بيا شمعا رو فوت کن ... که صد سال زنده باشي ...!
ذاکران ائمه اطهار در طول تاريخ عزاداري شيعه، يا وابسته به حوزههاي علميه بودند يا برآمده از طبقه اجتماعي پهلوانان و ورزشکاراني که در گود زورخانهها علي علي گويان کباده ميکشيدند و ميچرخيدند. حالا با مداحاني «تين ايجر» مواجهيم که مثل مدلهاي صنعت مدلينگ از انگشترهاي رنگارنگ و تيشرتهايشان عکس ميگيرند و استوري ميکنند! با اين تفاوت که روي انگشترها و لباسهايشان نامهاي مقدس اهل بيت (ع) نقش بسته است. شايد ظاهر قصه اينان با سلبريتيهاي غيرمذهبي متفاوت باشد، اما درونمايه ماجرا همان است. سلبريتيگري يک سبک زندگي است که با سيره مواليان شيعه و آموزههاي ايشان در تضادي آشکار است. اساس سلبريتيگري در کسب شهرت و تلاش براي حفظ آن است. در حالي که تمام بزرگان دين اسلام رستگاري انسان را در گريز از شهرت دانستهاند.
اين روزها هر از گاهي سخنرانيها و مقالات و يادداشتهايي آسيبشناسانه درباره وضعيت مداحي کشور منتشر ميشود. گاهي ملوديها و اشعار نقد ميشود؛ و گاهي دستمزدهاي نجومي مورد هجمه قرار ميگيرد. غافل از آن که علت اصلي آفتها و آسيبهاي مداحي امروز را بايد در رذيله اخلاقي شهرتطلبي و رواج اين گونه سبک زندگي جستجو کرد. وقتي يک مداح جوان براي کسب شهرت يا از دست ندادن آن، بايد هر جلسه چندين نوحه يا سرود جديد ارائه کند، ناچار است هر شعر و ملودي سست و بيمايهاي را که به دستش ميرسد بخواند. وقتي قرار است صفحات مجازي هياتها روزانه چندين پُست جديد و جوانپسند بارگذاري کنند، شرکتها و استوديوهايي تاسيس ميشوند که با چندين دوربين و کِرِين و اسپايدرکم به هيات ميآيند و تصويرهايشان را به سبک کليپهاي کنسرتهاي کابارهاي با ريتم تند و پلانهاي شلوغ تدوين ميکنند! وقتي يک مداح جوان آن قدر معروف ميشود که از سراسر کشور دعوتش ميکنند، او نيز مجبور است براي خود مدير برنامهاي دست و پا کند که دعوتها را سروسامان بدهد و اگر آن شخص مديريت برنامههاي چند مداح را بر عهده داشته باشد در پاسخ بانيان هياتها ميگويد: «مداح با چه آپشني ميخواهيد؟!»
سلبريتيگري يکي از آفتهاي مخرب تمام شاخههاي فرهنگي و هنري است. اين فرهنگ مبتني بر نگاههاي سودانگارانه به چهرههاي شاخص است. فرهنگي رسانهاي که هنر را به صنعت نزديک ميکند. هنوز که هنوز است چه بسيارند هنرمندان برجسته موسيقي و تئاتر و نقاشي و ... که به اين فرهنگ تن ندادهاند. هنر در نظرگاه آنها مقدستر از آن است که به اغراض و امراض تاجران هنر آلوده شود. و حالا مداحي به عنوان مقدسترين هنرها در آغاز مسيري است که فرجامش فراموشي اصالتها و ريشههاست. محبان آل الله هنوز در پي ذاکراني با اخلاص هستند که در چهرههايشان نور خدا را ببينند و براي شفاي بيمارانشان از اشک چشمان آنان تبرک بجويند. اما اين روزها بحث و گفت وگو پيرامون تعداد فالوورها، عکسهاي سلفي با سلبريتيهاي رشتههاي ديگر، بِرَندهاي لباس و کفش و ساعت و ... در ميان مداحان جوان، داغ تر از کشف نکات تاريخي جديد و يافتن مقتلي گمنام و حفظ قصيده اي تازه است. ديروز مايه ي مباهات مداحان، حفظ اشعار صغيراصفهاني و نيرتبريزي و کمپاني بود؛ و امروز افتخار عده اي تعداد بازنشر ويدئوي مداحي شان در اينستاگرام است! ديروز آرزوي مداحان رسيدن به بيت مراجع تقليد و روضه خواني در محضر علما بود؛ و امروز مسابقه بر سر حضور بازيگران و فوتباليستها در هياتهاست! ديروز مداحان و شاعران آييني از شهرت فرار ميکردند؛ و امروز عده اي دست به دامان تهيه کنندگان تلويزيون ميشوند تا در مناسبتهاي مذهبي چند دقيقه روي آنتن صداوسيما باشند! امروز با ديروز خيلي فرق دارد! البته تنها راه اصلاح در درون اين خانواده بايد شکل بگيرد و پيچيدن هيچ نسخه اي بيرون از اين دايره قابل پذيرش و راهگشا نخواهد بود. اي کاش يکي از مداحان صاحبنام اين سرزمين عزمش را جزم کند و عليرغم مخالفتهاي احتمالي تمام صفحات مجازياش را ببندد تا به بعضيها ثابت شود که نوکري اباعبدالله در گرو فالوورها و لايکها و کامنتها نيست! جامه خادمي امام حسين (ع) لباس شهرت نيست و بيش از اين دنيا در جهان آخرت به ياري خادمان خواهد آمد.
بر من لباس نوکري ام را کفن کنيد
نوکر بهشت هم برود باز نوکر است
يا علي مدد
