ای سلیمانی، عزیزی، سَروَری

 

 

1399- اولين سالگرد شهادت سردارِ دل ها سپهبد حاج قاسم سليماني

جمعه روزي يک خبر بر من رسيد

کز لهيبش، پرده  ي قلبم دريد

گر چه سالي بگذرد از اين خبر

زخمِ آن مانده عميقاً بر جگر

رويِ تقويم و، در و ديوارِ ما

پُر شده از عکسِ زيبايِ شما

اي سليماني، عزيزي، سَروَري

رهروي بر راهِ پاکِ حيدري

هرگز از يادم نرفته يادتان

خنده هايِ مهربان و شادتان

داغتان، هر روزه مي آيد به سر

از دو چشمانم بريزم صد گُهر

من نمي دانم چه بر سر آمده

اينچنين از سينه اَخگر آمده

غيرتِ اسلام و ايراني شُديد

اسوه ي نيکويِ انساني شُديد

آن چنان دلتنگِ رويِ ماهتان

ما نشسته در غمِ جانکاهتان

کاشکي بودي، شجاعِ عصرِ ما

اي دليرِ بي رقيبِ دهرِ ما

تو مطيعِ رهبرت بودي چنان

دستِ خود شستي، زِ هست و بود و جان

دائماً بوده به ميدانِ جهاد

جانِ پاکش، در رهِ مکتب نهاد

بهرِ دشمن، حيدري کرّار بود

بر يتيمان، ياوري غمخوار بود

يادشان مي رفت، غمِ هجرِ پدر

آن دمي را که به او، مي کرده سر

حيف و صد حيفم، جهان از دست رفت

مخلصي، آرامِ جان از دست رفت

هرگز همچون او نزايد مادري

پهلواني، شرزه شيرِ ديگري

خاکِ ايران ،پهلوان مي پَروَرَد

خونِ او، گل هايِ لاله آوَرَد

هر شهيدي، پهلواني بي نظير

مقتداشان، حضرت مولا، امير

گر چه مثلِ او نباشد در جهان

ليک نوعِ ديگري آيد به جان

تا که مهدي آيَد و، يارانِ او

همرهش، خوبان و سردارانِ او

سراينده : سيده فرزانه رضواني نژاد

 

درباره‌ی