گریبانِ عشق

دوش، در خلوتِ صومعه‌اي

دلبريِ شام را

به کَمَندِ عنبرين صبح فروختم؛

به راز،

آيه‌ي حق خواندم و

به نياز،

ساق بر گريبانِ عشق آويختم

تا راستيِ مستي‌اش بنوشم!

 

"ترمه سلطاني هفشجاني"

درباره‌ی