پوچ
ژانویه 7, 2020
مطالب سایت
135 بازدید
سراغ مرگ گرفتم که زندگي هوسم نيست
در اين فضاي غم افزا مجال يک نفسم نيست
به رشته هاي اسارت ببند بال و پرم را
که شوق بال گشودن ز گوشه ي قفسم نيست
بکن هر آنچه که خواهي ...توان شکوه ندارم
شرابخواره ي دردم که يک دو جام بسم نيست
من آنچه ديده ام اين جا مصيبت و غم و درد است
اميد ناز و نوازش ز لطف هيچ کسم نيست
بسوز جان و تنم را به شعله هاي تباهي
کنون که فايده کس را ز مشت خار و خسم نيست
بــه کيميـــاي محبــت نيــازمنـد نبــاشــم
اميد زر شدني چون که در وجود مسم نيست.